بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ
صحبت در اين بود كه اين بِسْمِ اللَّهِ متعلق به چيست. چند احتمال بود كه عرض كرديم؛ و اساس فهم بعضى از اين مسائل، اين است كه انسان رابطه ما بين حق و خلق را بداند، كه اين، چه نحو رابطهاى است. البته ما اكثراً به طور طوطىوار يا با قدم برهان- آن قدم بالاترش مال كسان ديگر است- [تصوراتى داريم]. اين ربط موجودات به حق تعالى اين طور نيست كه موجودى به يك موجود ديگرى ربط داشته باشد، مثل ربط پدر به پسر، پسر به پدر. اين يك ربطى است كه موجودى مستقل به موجودى مستقل [دارد]؛ رابطهاى هم بينشان هست، ربط شعاع شمس به شمس، هم- با اينكه يك مرتبه بالاترى است- باز هم شعاع شمس با شمس يك غيريّتى دارد و ربط موجودى به يك موجود ديگر است. ربط قواى نفس مجرد به نفس هم يك مرتبه بالاتر از ربط شعاع شمس به شمس است؛ لكن در ربط قوه باصره به نفس، قوه سامعه به نفس هم يك نحو تغايرى، كثرتى هست؛ و اما ربط موجودات به مبدأ وجود، به حق تعالى را نمىشود از هيچ يك از اين انواع ربطى كه عرض كردم، حساب كرد. كتاب و سنت هم گاهى همين معنا را، همين معنا را، همين معناى ربط را به آن صورت كه هست، افاده مىفرمايند: «تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» به تجلى تعبير مىشود. در دعاى سمات: «و بنور وجهك الذى تجليت به للجبل فجعلته دكا» خداوند مىفرمايد: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» [با اينكه] ملكالموت توفّى مىكند، انسان هم اگر كسى را بكشد باز گفته مىشود كه او كشته است: «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» «ما رَمَيْتَ وَ رَمَيْتَ»، «رَمَيْتَ وَ ما رَمَيْتَ» يك تجلى است، يك نور است؛ و اگر اين معنا را ما به برهان يا به طور طوطىوار ادراكش بكنيم، آن وقت در اين آيات شريفه بعضى از مسائل معلوم مىشود. در احتمال اولى كه داديم كه حمد، جميع محامد باشد؛ متكثر به نحو كثرت ملاحظه بشود، اسم هم به طور كثرت ملاحظه بشود. آن احتمال اين بود كه هر حمدى كه واقع مىشود، ممكن نيست واقع بشود الّا براى حق تعالى. براى اينكه حمد به جلوهها واقع مىشود و جلوه همان ظهور اوست؛ بالاتر از ظهور شمس در شعاع است و ظهور نفس در سمع و بصر. در عين حالى كه حمد براى مظاهر است، اسماى متكثره براى خود حق تعالى هم هست.